تلنگر



دوستی تعریف میکرد:

شش ماه است مادرم معتاد شده و مثل همه‌ی معتادان اعتیادش را انکار می‌کند. شش ماه پیش رفته‌بودم سر سطل نمک، وسط سپیدی یکدست نمک‌ها دانه‌های آبی آنزیم‌مانند مشکوکی دیدم اهل چشیدن چیزهای نامتعارف با نوک زبان هم نیستم،

ادامه.

 مسأله را با خدای خود در میان گذاشتم تا اینکه همان‌‌شب زن‌ برادرم ماجرای تامل‌برانگیزی از پسر پنج‌ساله‌اش (نوه‌ی ما) تعریف کرد. پسرک در خانه‌‌ی خودشان تعمدن تاید را توی سطل نمک‌ ریخته‌ و برای محکم‌کاری یا شاید رد گم‌کردن تاید و نمک را هزاران‌بار به‌هم‌زده‌بود. یکبار هم همه‌‌ی اقوام جمع شده‌بودیم و هسته‌ی ده‌ها تُن آلبالو را با یک ضاجراتی جدا کردیم و مربا به عمل آوردیم. شب ساعت دوازده وقتی همه‌ی نیروها خوابیده‌بودند پسربرادرم را در آشپزخانه دستگیر کردم درحالی که یک قوطی ریکا را به تفصیل توی دیگ مرباها وارونه کرده‌بود و کف دست‌هاش را به نشانه‌ی موفقیت در مأموریتش به هم می‌مالید و کیف می‌کرد. آن احساس رضایتی که از به گا دادن مرباها توی لبخندش بود هنوز شکنجه‌ام می‌کند. یکی‌دو روز قبلش هم دکمه‌ی سه‌راهی فریزرمان را خاموش کرده‌بود و با قطع جریان برق همه‌ی محتویات فریزر نابود‌شده‌بود. اینجا بود که من برای به تعویق انداختن فروپاشی‌مان یک منچ تدارک دیدم تا از این طریق سطح انرژی برادرزاده‌ام را کنترل کنم. اوایل دونفره بازی می‌کردیم بعد به مرور مادرم، پدرم، خواهرزاده‌ام و همین‌طور اعضای جدید اضافه می‌شدند. اگرچه منچ سطح اقدامات خرابکارانه‌ی برادرزاده‌ام را هم از نظر کمی هم کیفی کاهش داد اما خودش در یک سازوکار پیچیده نظم خانه را به هم ریخته‌بود. مادرم دیگر غذا درست نمی‌کرد و دائمن در کار تمرین منچ بود. وقتی هم به‌ش می‌گفتی غذا درست کن یکهو شروع می‌کرد سخنان ساختارشکنانه بزند می‌گفت: بیست سال پختم و شستم و رفتم دیگه می‌خوام استعفا بدم.» و یک سری از این حرف‌های خطرناکی که دائرمدار مسئولیت‌گریزی بود.

نگاه کلیشه‌ای و کلاسیک مستند شوک به مقوله‌ی مخدر از یک طرف و اسم بی‌آلایش و پخمه‌مانند منچ که حامل معصومیتی متصل به کودکی است از طرف دیگر موجب شده ادعای مخدربودن منچ مضحک به نظر برسد اما امروز من اینجام تا ثابت کنم این ماده هزاران بار مخرب‌تر و باپنبه‌سر‌بِبُرتر از مخدرهای مشهور و مبتذلی چون هروئین و کراک و این کلاسیک‌هاست.

دیشب ساعت دو بامداد رفتم آب بخورم دیدک یک خانمی دارد می‌گوید: شییییییش، شیش» مادرم بازی منچ را روی موبایلش نصب کرده‌بود و چون مهره‌اش مدام توسط کامپیوتر گوشی زده‌ می‌شد برداشته‌بود بازی را روی حالت دستی چهارنفره گذاشته‌بود و خودش برای هرچهار نفر تاس می‌انداخت. در یک کارزار چهار نفره با خودش به رقابت می‌پرداخت. خودش برنده می‌شد، خودش بازنده می‌شد، هی الاول و الآخر و المادر و المادر.    


مبارزه با انحرافات

در پی درگیری های ی حاکم بر عصر امام باقر علیه السلام فضایی برای ایشان ایجاد شد تا جلوی بسیاری از انحرافات را گرفته و اسلام حقیقی را به همگان معرفی کنند وبرای روشن شدن مبارزه حضرت با انحرافات علمی و فقهی بوجود آمده در آن عصر تنها به بیان نمونه هایی از این مبارزات بسنده می کنیم.

ادامه

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها